سید محمد عارف هاشمیسید محمد عارف هاشمی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

قطار کودکی ...

محمد عارف در حال خوردن

سلام.اول به افتخار خاله فاطمه(دختر خاله جون) یه کف مرتب،آخه اون بود که تونست بعد از 11 ماهگی دست به دهان بردن رو به من یاد بده. حالا دیگه من میتونم میوه و بعضی چیزای دیگه که دوست دارم رو خودم بخورم .غذاهامو همیشه تا تهش میخورم اما هنوز بلد نیستم با قاشق غذا بخورم،مامانی زحمت این کار رو برام میکشه.من تا 11 ماهگی بهداشت رو کاملا" رعایت میکردم و هیچ وقت اشغال به دهن نمیکردم . امروز هم مامانی برای اولین بار چون یک سالم شده ماهی برام درست کرده. به به چقد خوشمزه         این عکسا رو به افتخار خاله فاطمه گذاشتم. من میوه ها رو خیلی خیلی دوست دارم، مخصوصا" هندونه و انگور و بین غذ...
26 تير 1393

تولدت مبارک (1سالگی)

سلام به همه دوستای گلم. گفته بودم بابا و مامان می خوان یه جشن تولد برام بگیرن، دیشب سنگ تموم گذاشتن و یه جشن خوشگل و زیبا واسم گرفتن. اقا طه و مامان و باباش هم بودن. اقا طه که خیلی ذوق زده شده بود ولی من یه کم خوابم میومد و یه جا نمی نشستم و اونا رو اذیت می کردم اما هر طور شده بود صبر و حوصله کردم و تا اخر مراسم نخوابیم. راستی یادم رفت بگم کیک خوشگل مراسم هم خاله نیره برام درس کرده بود. اخر سر هم تور تزیین رو انداختن رو سرم و منو عروس کردن و منم کلی لذت بردم. می بینید که دارم می خندم. ...
20 تير 1393

تولد ....

امروز 19 تیر و 12 رمضان تولد منه. بابا و مامان می خوان یه جشن کوچولو واسم بگیرن.امروز یکساله شدم.      ...
19 تير 1393

سرگرمی و شیطنت(2)

محمدعارف در حال ارگ زدن   من ارگ زدن رو خیلی دوست دارم و میتونم به کمک ارگم وایستم و راه برم. اینجا هم دارم وبلاگم رو چک میکنم. متاسفانه بعضی وقتا که کامپیوترم روشن نمیشه مجبورم با زور روشنش کنم. این من و ماشین بزرگم، واقعا" رانندگی بهم میاد. این ماشین رو بابایی وقتی10 ماه و 8 روزم بود برام خرید، چون پسر خوبی بودم.   کار هر روز من با بابا و مامان همینه که من یه جا قایم بشم و باهم دالی بازی کنم. من باباجون رو خیلی دوست دارم ،آخه هر کاری که بخوام برام انجام میده. و اینم منم، بعد از اینکه خونه عمو موسی موهام رو کوتاه کردم...
19 تير 1393

دوستان محمدعارف

سلام به همه دوستای گلم بخصوص این پسر عمو عزیزه، اقا احسان .این عکسو تازه از لابلای عکسام پیداش کردم.حیفم اومد نذارمش تو وبلاک. 7 ماهمه که بابایی کچل کجلم کرده.    اونقدر من دوستای زیادی دارم که نگو.تازه کلی هم باهام بازی می کنن. این دو تا هم ساجد و سمیه هستن که با شکلک دراوردنشون کلی منو خندوندن   ...
19 تير 1393

سرگرمی و شیطنت(1)

نصف شب بیدار شدم از شوق بالا رفتن از تختخواب دایی، بالاخره تونستم بالا برم مامان و بابا وقتی از فضولیام خسته میشن منو میزارن تو این زندان، اصلا"ازش خوشم نمییاد، منم بعد از چند دقیقه سر و صدا میکنم تا بیرونم بیارن، پیروز میدان همیشه منم. ...
18 تير 1393

آب آبی جیگر

من عاشق اب بازی هستم  و اینجا هم 11 ماهمه. فقط بعد از اب بازی که مامانم می خواد پوشاکم کنه، من همش فرار می کنم و اونا به زور منو نگه میدارن  ...
17 تير 1393

محمد عارف(6 ماهگی تا 1 سالگی)

1-از 7 ماهگی فضولیام شروع شد، مامان بهم میگه شیطون بلا،عسل طلا،آخرای 7 ماهگی تونستم سینه خیز برم و آخرای 8 ماهگی هم شروع کردم به چهار دست و پا رفتن. 2-تو ده ماهگی هم بعضی از چیزا که مامان و بابا اسمشون رو میاوردن میتونستم بهشون اشاره کنم، مثل: پنکه، سانترال، عکس آقا،عکس بابا و عکسای رو دیوار اتاقم که عاشق اونا هستم که از 6 ماهی وقتی باباجون اسمشو برام میاورد نگاهشون میکردم. این عکسا رو میگم     3-ده ماهم بود که تونستم به کمک وسایل بلند شم.بعضی از کلمات رو میتونم بگم،دس دسی هم میکنم 4-الان که تقریبا" یک سالمه این کلمات رو اینجوری میتونم بگم: الو:اوو  (گوشی تلفن یا موبایل رو برمیدارم) بابا:بابابابابا (...
16 تير 1393